جدول جو
جدول جو

معنی بی قید - جستجوی لغت در جدول جو

بی قید
لاقید، بی بند، بی علاقه
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
فرهنگ فارسی عمید
بی قید
(قَ / قِ)
مرکّب از: بی + قید، بی بند. لاقید. (یادداشت مؤلف). مطلق العنان و آزاد. (آنندراج) ، کمر مانند کلاه علامت منصب و مقام بوده است و بی کمر کنایه از فاقد منصب و مقام است:
مبین حقیر گدایان عشق را کاین قوم
شهان بی کمر و خسروان بی کلهند.
حافظ.
رجوع به کمر شود
لغت نامه دهخدا
بی قید
بی علاقه، بدون دلبستگی، بی بند و بار
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
فرهنگ لغت هوشیار
بی قید
بی اعتنا، بی بندوبار، بی فکر، بی مبالات، سپوزکار، لاابالی، لاقید
متضاد: مسئول، مقید
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی قید
دون قيدٍ أو شرطٌ
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به عربی
بی قید
Ruffian, Unfettered
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بی قید
(FR) vaurien, libre
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بی قید
бандит , несвязанной
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به روسی
بی قید
(DE) Schurke, ungebunden
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به آلمانی
بی قید
хуліган , незакріплений
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بی قید
(PL) bandyta, nieograniczony
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به لهستانی
بی قید
相同 , 不受限制的
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به چینی
بی قید
(PT) vagabundo, livre
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بی قید
(IT) teppista, libero
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بی قید
(NL) schurk, onbeperkt
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به هلندی
بی قید
(ES) canalla, libre
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بی قید
นักเลง , อิสระ
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به تایلندی
بی قید
بد قماش , آزاد
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به اردو
بی قید
দুষ্কৃতী , অবাধ
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به بنگالی
بی قید
(SW) jambazi, isiyo na vizuizi
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بی قید
(TR) serseri, serbest
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بی قید
불량배 , 제한 없는
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به کره ای
بی قید
בריון , חסר גבולות
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به عبری
بی قید
गुंडा , निरोधक
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به هندی
بی قید
(ID) preman, tidak terikat
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بی قید
同一性 , 解放された
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یَدْ)
مرکّب از: بی + ید، بی دست. که دست ندارد، بی قدرت. رجوع به ید شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مرکّب از: بی + قصد، بی اختیار. بلااراده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دشنامی است لوطیان را. آنکه به اعمال خیر و جوانمردانه نگراید. (از یادداشت مؤلف)، بدکردار. نادرست. غیرقابل اعتماد. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ)
لاقیدی. لاابالیگری. اطلاق. فراغت. خلاعت. (یادداشت مؤلف). رجوع به قید شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی ید
تصویر بی ید
بیدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیقید
تصویر بیقید
لاابالی بی ضبط لاقید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی قیدی
تصویر بی قیدی
آسانگیری بلغندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی خرد
تصویر بی خرد
بی شعور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی رقیب
تصویر بی رقیب
بی مانند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی بیم
تصویر بی بیم
آمن
فرهنگ واژه فارسی سره